تولد [سن هنگام شهادت 17 سال و 4 ماه]
شهید علیرضا محمدی (1347_1364) متولد روستای زیبای سیاوشکلا شهرستان شهید پرور نکا استان مازندران است. علیرضا محمدی در خانوادهای با ایمان و دوستدار اهل بیت علیه السلام متولد شد ، مادرش سیده خاتون سیدی آبلوئی و پدرش براتعلی نام داشت.
تحصیلات ؛ خانواده و ازدواج [متوسطه][مجرد]
علیرضا محمدی در سایه محبت های پدر و مادر پاکدامن و مهربانش دوران کودکی را پشت سر گذاشت و بعد وارد مدرسه شد و به فراگیری تحصیل پرداخت ، تحصیلات را در مقطع دبیرستان با موفقیت پایان رسانید .شهید بزرگوار مجرد و فرزند [چندم؟؟] خانواده بود.
شهادت [بسیجی_لشکر 25 کربلا_آبادان][عملیات والفجر 8][شهید سال ششم جنگ تحمیلی]
علیرضا محمدی در عضویت بسیج و در لشکر 25 کربلا به اسلام خدمت می کرد که در 1364/12/03 هجری شمسی درآبادان و در عملیات والفجر هشت شهد شیرین شهادت نوشید و در جوار رحمت الهی جای گرفت . پیکر پاک شهید محمدی در مورخه 1364/12/07 تشییع و در امامزاده علی اکبر علیه السلام دفن شد. سلام و درود خدا بر روح پاک و مطهرش.
...خداوند بر انسانها یک سلسله فطرتها نهاده است،مثل پرستش که انسان یکتا معبود خویش را پرستش می کند و خداوند به انسانها هدایت لازم را عنایت فرمود ،از قبیل بصیرت و دانائی به انسان عطا فرمود ،تا این که انسان مسلمان مطلوبها و نامطلوبها را از هم تشخیص دهد و تمام چیزهائی که انسان به آن احتیاج داشته است ،خداوند به او عطا فرمود و خداوند در روز رستاخیز انسان را مورد بازگو قرار می دهد و هر یک از عضو بدن برای انسان یک شاهد و گواه خواهند بود . پس ای انسان به پاخیز چرا اینکه حق مظلوم باید گرفت .الآن خوشبختانه تمام ملت ما می دانند و برای دفاع از اسلام و نجات میهن به پاخاسته تا پوزه استکبار را به خاک بمالند .من از امت شهید پرور ایران می خواهم که امام را تنها نگذارند و همیشه گوش به فرمان امام باشند تا اینکه بتوانیم اسلام را به تمام جهان صادر نمائیم و ظلم و استبداد و کفر را ریشه کن کنیم .
... دژخیم ،تو زبانِ مرا خاموش می کنی ولی از این پس خونم سخن خواهد گفت و تا مهر و ماه بر این چرخ می تابد ،خونم می جوشد و در پرتو جوشش عدالت جویانه اش سخنها خواهد داشت ،سخنهائی که پشت ستمگران را می شکند ،سخنی که بهتر از هر سلاحی به جنگ دشمنان عدالت و آزادی خواهد رفت . خونم داستانها و قصدها خواهد داشت که پس از خاموشی زبانم آنها را بیان خواهد کرد ،مگر نه اینکه ستمگر برای تأمین موقعیت لرزانش ،خونم را ریخت ،ولی بدانید که او اشتباه کرده از قطرات خون من صدها هم فکر و هم راز در پیرامون حلقه خواهند زد و از پی خون بی جهت ریخته ام با من هم صدائی و هم آوازی خواهند کرد و اگر دشمنم صدایم را خفه کرد صدها صدا در تأثیر اندیشه ام بانگ بر خواهد داشت ،بانگی که طنین امواج آن صدای ستمگران را در حلقومشان خفه خواهد نمود ولی ای دژخیم ،بدان که شهادت برای مؤمنان شیرین تر است
خواهرانم همانند زینب باشید ،شما خیال نکنید که از دست شما کاری بر نمی آید شما هم می توانید با صبر و بردباری خود پشت استکبار را بشکنید .اگر روز عاشورا زینب فقط گریه می کرد کاری نمی توانست از پیش ببرد ،بلکه با جوش و خروش و صبر توانست به راه برادر خویش [امام حسین] ادامه دهد...
والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته